شیخ کلینی دانشمندی پرآوازه

 

 

 

در یکی از روز های زیبای خدا ، در قریه‌ ای از توابع " ری " ، خانه‌ ی یعقوب کلینی به نور تولد نوزادی پاک ، روشن شد. نوزادی که بعد ها او را "شیخ کلینی" نامیدند

پدرش به خاطر ارادتی که به رسول گرامی اسلام ، حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) داشت ، او را محمد نامید و از آن پس محمد ابن یعقوب کلینی ، در خانه‌ ای که معنویت در آن موج می‌ زد ، تحت تربیت قرار گرفت. پدر او فاضلی عالم و زاهدی متقی بود که در قریه‌ ی کلین همه او را به ایمان و دیانت می ‌شناختند . مادرش نیز عالمه‌ ای مطهره ، از خاندانی ربانی و دانشمندانی بزرگ بود .

در این خاندان پاک ، آن ‌چنان نور معنویت و تقوا تلالؤ داشت که مردم ری به سبب علم و کمالات سرشار، آنها را علّان" ( یعنی کسی که علم و فضیلتش آشکار است ) لقب داده بودند. زیر سایه‌ ی تربیت ‌های عالمانه‌ ی چنین پدر و مادری که هر دو بندگان مؤمن خدا بودند ، محمد ابن یعقوب کلینی از کودکی با معنویات مأنوس گشت و پاک و مطهر تربیت شد ، لذا علاقه‌ ی زیادی به کسب علوم اهل بیت از خود نشان می‌ داد.

وی تحصیلات اولیه را نزد پدرش گذراند و سپس برای کسب علوم بیشتر ، نزد بزرگترین عالم آن ‌زمان در شهر خود شاگردی کرد . این عالم وارسته، استاد شهید، "علی بن محمد بن ابراهیم ابان"، عُلانِ رازى ( دایی شیخ کلینی رحمه الله علیه ) بود

‌"‌ابراهیم ابان" یکی از علمای بزرگ خاندان "علانی" بود ، که تمام مردم آن دیار احکام و مسائل شرعی خود را از او می ‌پرسیدند، عالمی وارسته و فقیهی بی‌ نظیر، که در علم و معنویات زبانزد خاص و عام بود و آن ‌چنان در دفاع از حریم دین تلاش و ایستادگی کرد که دشمنان دین ستیز نتوانستند وجودش را تحمل کنند و او را به شهادت رساندند.

آری یکی از توفیقات بزرگ شیخ کلینی ( رحمه الله علیه ) این بود که اولین استاد اخلاق او چنین عالم با فضیلتی بود و تربیت ‌های همین مرد خدا بود که از کلینی در همان ایام جوانی ، فقیهی حدیث شناس و اهل معنا ساخت.

محمد ابن یعقوب پس از کسب فیض از محضر دایی بزرگوارش تصمیم گرفت تا موطن خود را به قصد ری ترک کند، تا در آن‌ جا بتواند از محضر دیگر علما و اندیشمندان نیز بهره ببرد و با معارف خاندان عصمت و طهارت ( علیهم ‌السلام ) بیش از پیش آشنا شود.

هرچند آن زمان ری، شهری بود که اکثر مردمش سنی مذهب بودند، ولی علمای بزرگی در آن شهر زندگی می‌ کردند که شیخ کلینی توانست در مدت اقامتش در ری، از وجود آن ‌ها استفاده‌ های فراوانی ببرد.

او نزد این اساتید بزرگوار، روح خود را تحت تربیت قرار داد و با استفاده از معارف اهل بیت، پله‌ های کمالات روحی را یکی پس از دیگری طی می‌ کرد، و از طرف دیگر، چون جهل را بزرگترین دشمن انسان می‌ دانست، از محضر اساتیدش که همگی حدیث شناس و فقهایی نامدار بودند، علم فقه و حدیث شناسی را به طور اکمل فرا گرفت ، به طوری که بعد از گذشت چند سال ، " محمد ابن یعقوب " ، خود یکی از علمای بزرگ ری شد .

هرچند کلینی تا آن زمان از موفقیت ‌های چشم‌ گیری برخوردار شده بود و از جهت علمی و معنوی خود را به سطحی عالی رسانده بود ، اما همواره دغدغه‌ ای بزرگ ذهن او را می ‌آزرد، غصه‌ ای که همیشه با او بود و هیچ‌ گاه از فکرش بیرون نمی‌ رفت.

عصر کلینی را می‌ توان عصر بروز و خودنمایی فرقه‌ های مختلف نامید. در آن‌ زمان فرقه‌ های مختلف از شافعی و حنبلی و حنفی گرفته تا اسماعیلیه و دهریین و پیامبر های ساختگی و صاحبان مکاتب کفر و شرک، همگی به طرز عجیبی، در بلاد مختلف اسلامی به تبلیغ می ‌پرداختند.

به بیان دیگر می‌ توان عصر کلینی را "عصر حدیث" هم نامید. چون در آن زمان هر یک از گروه‌ ها با فرستادن افراد مختلف به بلاد و سرزمین ‌های اسلامی سعی می‌ کردند هر طور که شده، احادیثی هرچند مجهول و ساختگی برای حقانیت طریقت خود جمع ‌آوری کنند ، تا با دلایلی محکم ، مردم را به سوی خود بخوانند. لذا در آن ‌زمان تلاش فوق ‌العاده‌ ای بین مردم ، برای جمع آوری حدیث وجود داشت، به طوری که هر شش کتاب مرجع اهل سنت ( صحاح ستّه ) در همین عصر جمع ‌آوری و به رشته‌ ی تحریر درآمد و سعی می‌ کردند تا مردم را با عقاید ضاله و انحرافی خود همراه نمایند.

با توجه به اینکه ری در آن ‌زمان یکی از مهم‌ ترین شهر های بلاد اسلامی بود، سران فرقه‌ ها بر این گمان بودند که اگر ری را در دست بگیرند ، دیگر کار بر آنها سهل شده و به راحتی می‌ توانند مردمان دیگر بلاد را هم با خود همراه سازند ؛ از این رو در عصری که شیخ کلینی در ری تحصیل می‌ کرد ، فرق مختلف هم در جهت تبلیغات و هم در تلاش برای تصرف ری ، رقابت عجیبی با هم داشتند.

منشأ جهالت و بدبختی عصر کلینی

تقارن زمانی مرحوم کلینی ( رحمه الله علیه ) با غیبت صغری ، سبب شده بود تا او شاهد همه‌ ی این جریانات باشد.

آن عالم بزرگوار به چشم خود می‌ دید که چگونه هواپرستان مشرک، از جهل مردم و نبود امام معصوم ، سوء استفاده کرده و ایمان و اعتقاد آن ‌ها را به تاراج می‌ برند و این همان دغدغه‌ ی کلینی بود. او غصه‌ ی مردم را می‌ خورد و نمی‌ توانست این وضع را ببیند و کاری نکند و مدام به این می ‌اندیشید که اکنون قضای الهی بر این قرار گرفته که امام معصوم در بین مردم نباشد، باید کاری کرد که شیاطین، اصل دین و معارف و حقایق نبوی را از ریشه نسوزانند.

مرحوم کلینی معتقد بود علت اینکه این ‌طور عقاید انحرافی و شرک آلود در بین مردم رخنه کرده، فقط و فقط دوری از کلام اهل بیت ( علیهم ‌السلام ) است. او می ‌گفت، اگر مردم خداشناسی را از مکتب قرآن و کلام اهل بیت (علیهم ‌السلام) بیاموزند ، ایمانشان از کوه‌ ها هم استوارتر خواهد بود. ولی تا زمانی که برای فهم حقایق دین به در خانه‌ ی غیر معصوم (علیه‌ السلام) می‌ روند، ایمان مستقری نخواهند داشت؛ و در دام عقاید کفر آمیز و انحرافی گرفتار خواهند شد.

مشکل اصلی این بود که آن زمان  از آن ‌همه فرمایشات گهربار اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم ‌السلام )، جز یکی دو کتاب کوچک، چیز دیگری در دست نبود. ‌همین موضوع سبب شد تا شیخ کلینی (رحمه الله علیه)، آن عالم وارسته، با توجه به احساس مسئولیتی که نسبت به حفظ دین مردم می‌ کرد، تصمیم به جمع ‌آوری احادیث و معارف اهل بیت بگیرد، تا مردم با استعانت به فرمایشات معصومین ( علیهم‌ السلام ) راه نجات را بیابند و از انحرافات نجات پیدا کنند. از این ‌رو شیخ کمر همت بست تا با سفر به بلاد و شهر های مختلف اسلامی، این گنج‌ های نهفته در ذهن راویان حدیث را در یک ‌جا جمع کند، تا مردم دنیا برای همیشه بتوانند با استفاده از معارف اهل بیت ( علیهم‌ السلام ) راه حقیقت را بیابند و از گمراهی مصون بمانند. اولین مقصد سفر شیخ ، شهر مقدس قم بود.

حاکم شهر در آن زمان احمد نامی بود که خود از علما و دانشمندان شیعه بود. مردی متقی که در علم حدیث هم استاد بود و آن ‌چنان به حفظ معارف خاندان عصمت و طهارت ( علیهم ‌السلام ) اهمیت می‌ داد که اگر می ‌شنید کسی در شهر حدیثی غلو آمیز به زبان آورده و یا حدیثی در تضعیف خاندان عصمت ( علیهم ‌السلام ) بیان کرده، او را از شهر تبعید می‌ کرد.

علاوه بر حاکمیت شیعه، که امتیازی بزرگ در این شهر بود، حضور در جمع مردم قم که اکثراً احادیث بسیاری از اهل بیت ( علیهم‌ السلام ) می‌ دانستند، برای شیخ بسیار مفید بود، چون با ثبت و نوشتن آن احادیث به هدفش (جمع ‌‌آوری احادیث) نزدیک می‌ شد. البته علاوه بر این‌ ها قم در آن ‌زمان یک امتیاز خاص هم داشتو آن هم حضور جمعی از علما و دانشمندانی بود که از صحابه و شاگردان امام عسکری ( علیه‌ السلام ) بودند، که از جمله‌ ان‌ ها می‌ توان "احمد بن ادریس قمی" و "عبدالله بن جعفر حمیری" را نام برد.

این علمای وارسته همگی تربیت شده‌ ی مکتب خاندان عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام) و حدیث شناسانی بودند که به خاطر معاصر بودن با امامان معصوم (علیهم ‌السلام)، بی واسطه از امام معصوم (علیه‌ السلام) نقل حدیث می‌ کردند.

شیخ کلینی (رحمه الله علیه) در مدت اقامتش در قم نزد این بزرگواران زانوی شاگردی به زمین زد تا با استفاده از علوم و معارف آن اساتید، هم عطش خود را برای دانستن معارف خاندان عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام) سیراب کند و بر کمالاتش بیافزاید، و هم با ثبت و ضبط آن احادیث از قول صحابه‌ ی امام عسکری (علیه‌ السلام)، گام مهمی در جهت گردآوری احادیث و روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام) بردارد.

شیخ هدف بزرگتری داشت که برای تحقق آن می ‌بایست به دیگر بلاد اسلامی هم سفر می‌ کرد، لذا بر خلاف میل باطنی خود با شهر قم وداع کرد و عازم سرزمین عراق شد.

کوفه شهر حدیث

‌مقصد بعدی شیخ شهر کوفه بود. شهری که سالیان سال امیرمؤمنان، علی ( علیه‌ السلام ) در مساجد و منبر هایش حقایق و حکمت ‌های الهی را بیان می‌ کرد و در و دیوار و کوچه و بازار شهر هر یک راوی احادیثی هستند، که مولای متقیان برای مردم می‌ گفت و آن‌ ها بی‌ توجه از کنارش می‌ گذشتند.

زمانی که شیخ کلینی (رحمه الله علیه) وارد شهر کوفه شد، جای جای این شهر مملو از مردمانی بود که احادیث و روایات فراوانی از خاندان عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام) در حافظه ‌شان ثبت شده بود، چه آنها که از قول پدرانشان، از امیرمؤمنان (علیه‌ السلام) نقل حدیث می‌ کردند و چه آنها که در گذر و رفت و آمد معصومین (علیهم ‌السلام) به کوفه، مستقیماً از امام معصوم حدیث نقل می‌ کردند.

در کوفه‌ ی آن زمان علما و دانشمندان بزرگی، مجالس نقل حدیث داشتند که در آن برای طالبان علم و جویندگان حقیقت، احادیث و روایات خاندان عصمت (علیهم ‌السلام) را بیان می‌ کردند.

لذا حضور در کوفه فرصت مغتنمی برای شیخ شد تا با ثبت و ضبط احادیثی که در کوفه آموخت، مجموعه‌ ی احادیث خود را غنی‌ تر کند. ولی سفر های شیخ به کوفه هم ختم نشد. او طالب علوم خاندان عصمت (علیهم ‌السلام )بود ، لذا به شهر های مختلف بلاد اسلامی سفر می‌ کرد به امید آنکه شاید در شهری حقیقت جدیدی را درک کند و حدیثی را بشنود که تا آن زمان نشنیده است. تحمل رنج دوری از وطن و سختی مسافرت ‌های طولانی مدت، برای او که جویای حقیقت بود، سهل و آسان می ‌نمود.

او گوهر شناسی بود که قدر و منزلت کلام معصوم (علیه‌ السلام) را فهمیده بود، لذا مثل جویندگان گنج، شهر به شهر می ‌گشت و دُرّ و گوهر های کلام خاندان عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام) را ابتدا در صندوقچه‌ ی دلش و سپس در مجموعه‌ ی احادیثش، که بعد ها با عنوان کتاب "کافی" عرضه شد، ثبت و ضبط می‌ کرد.

"‌ثقه ‌الاسلام"، شخصیتی مورد اعتماد برای اسلام

هرچند در عصر حاضر، القابی چون "ثقه الاسلام" (کسی که مورد اعتماد اسلام و مسلمانان است)، حجه الاسلام (کسی که حجت و دلیل حقانیت اسلام است) و ... ممکن است جنبه‌ ی تشریفاتی به خود گرفته باشد و متأسفانه کمترین لقب ، که حتی ممکن است عده‌ ای، آن را برای خود کسر شأن بدانند، "ثقه الاسلام"، است و لقب "حجه الاسلام" لقبی معمولی است، اما اگر جنبه‌ های تشریفاتی و غیر واقعی کنار گذاشته شوند، چنانکه در گذشته چنین بود و کسی را بی ‌جهت به این القاب نسبت نمی‌ دادند، به خوبی در می ‌یابیم که لقب "ثقه الاسلام" برای مرحوم کلینی که از بزرگترین دانشمندان تاریخ شیعه است و پس از هزار سال هنوز احادیث کتابش منبع اصلی احادیث شیعه به شمار می‌ آید، لقبی بس بجا و شایسته است که باید برای رسیدن به چنین لقب ، ده‌ ها سال زحمت و ریاضت تحمل نمود؛ لذا در اثر زحمات فراوان آن مرحوم، همگان از دوست و دشمن او را دوست می‌ داشتند و مورد اعتماد و وثوق همه‌ ی فرق اسلامی بود و بر سخنش استناد می‌ کردند و به شایستگی به او "ثقه الاسلام کلینی" می ‌گفتند.

در عین حال نباید از خاطر دور داشت که گروه‌ های منحرف هم، ترس عجیبی از شیخ داشتند، چون شیخ به هر شهری که می‌ رسید به افشاگری در مورد مسلک ‌های انحرافی می ‌پرداخت؛ به خصوص آن‌جا که شیخ دید فرقه‌ ی قرامطه (از شاخه‌ ی اسماعیلیه) که عقاید شرک آلودی را ترویج می‌ کردند، به پیشرفت ‌های قابل توجهی دست یافته است، دست به قلم برد و با نوشتن کتابی با عنوان «الردُّ علی القرامطه» مردم را با انحرافات عقیدتی این فرقه آشنا کرد.

اساتید شیخ

شیخ کلینى از محضر اساتید برجسته ای که هر یک در عصر خود از نوابغ روزگار به شمار مى رفتند کسب فیض نموده است که برخى از آنها عبارتند از:

احمد بن محمد بن عیسى، احمد بن ادریس قمى (م306ق)، احمد بن محمد بن سعید همدانى، معروف به ابن عقده (333ق)، احمد بن محمّد بن عاصم کوفى، احمد بن مهران، اسحاق بن یعقوب، حسن بن حنیف، حسن بن فضل بن یزید یمانى، حسین بن حسن حسینى اسود، حسین بن حسن هاشمى حسنى علوى، حسین بن على علوى، حسین بن محمّد بن عمران اشعرى قمى، حمید بن زیاد نینوایى (310ق)، داود بن کوره قمى، سعد بن عبداللّه‏ بن جعفر حمیرى، على بن ابراهیم قمى (م 307ق)، على بن حسین سعدآبادى، على بن عبداللّه‏ خدیجى اصغر، على بن محمّد بن ابراهیم بن ابان رازى ( دایى وى، معروف به عُلانِ رازى )، على بن محمّد بن ابى قاسم بندار، عبداللّه‏ بن احمد بن عبداللّه‏ برقى، على بن موسى بن جعفر کمیدانى، قاسم بن علاء، ابوالحسن محمّد بن عبداللّه‏ اسدى کوفى ( ساکن رى )، محمّد بن حسن صفار (290ق)، محمّد بن على بن معمر کوفى، محمّد بن یحیى عطار، جمعا 35 نفر، و غیر اینان.

مجموعه آثار شیخ  

- کتاب رجال                                 - کتاب رد علی القرامطه ( طایفه ای از خوارج )  

- کتاب رسایل ائمه ( علیهم السلام )     - کتاب تفسیر الرویا   

 - کتاب ما قیل فی الائمه ( علیهم السلام ) من الشعر

- کتاب کافى: ( کتاب با عظمت کافى که مهم ترین اثر کلینى و بلکه جامعه شیعه است مشتمل بر سه بخش است: اصول کافى، فروع کافى و روضه کافى)

کتاب اصول کافى داراى 16199 حدیث از پیامبر ( صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم ) و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) بوده و مشتمل بر سى کتاب است.

معروف ترین تألیفات کلینى، کتاب با عظمت و گرانقدر و نفیس (کافى) است. جمله اى است منسوب به امام زمان (عج) که فرمود : (الکافى کاف لشیعتنا) کافى شیعیان ما را کفایت مى کند.

کاری که او در این مدت بیست سال برای تشیع کرد، کاری بود که شش تن از بزرگان عالمان اهل سنت در مدت یک قرن برای مذهب خود انجام دادند.

کافى نخستین کتاب از کتب اربعه است سه کتاب دیگر عبارتند از :

- من لا یحضره الفقیه از شیخ صدوق         - تهذیب از شیخ طوسى            - استبصار از شیخ طوسى

این چهار کتاب از یازده قرن پیش تا کنون ماخذ کتب فقه و حدیث ما و مرجع محدثین و مستند مجتهدین بزرگ شیعه امامیه در استنباط احکام شرعى مى باشند

شاگردان شیخ

بسیاری از فقها و محدثین بنام شیعه که مشاهیر علماى ما بوده اند از جمله شاگردان کلینى به شمار مى روند:

- احمد بن ابراهیم ، معروف به ابن ابى رافع صمیرى    - احمد بن احمد کاتب کوفى.

- احمد بن على بن سعید کوفى.                                 - ابو غالب احمد بن محمد زرارى  

- جعفر بن محمد بن قولویه قمى (368ق)                   - على بن محمد بن موسى دقاق.

- محمد بن ابراهیم نعمانى معروف به ابن ابى زینب که از شاگردان مخصوص و نزدیکان او بود و کتاب الکافى او را نسخه‏ بردارى کرده است.

- محمد بن احمد صفوانى مقیم بغداد که او نیز از شاگردان مخصوص او بود و کتاب الکافى را رونوشت کرده و از کلینى علم و ادب آموخته و به دریافت اجازه قرائت حدیث، نایل آمده است.

- محمد بن احمد سنانى زاهرى مقیم رى.                     - محمد بن على ما جیلویه.

- محمد بن محمد بن عصام کلینى.

- هارون ابن موسى تلعکبرى شیبانى (م 385ق).          - هارون ابن موسى تلعکبرى شیبانى

- احمد بن محمد بن على کوفى                                   - عبد الکریم بن عبداللّه‏ بن نصر بزاز تنیسى.

- ابوالفضل محمد بن عبداللّه‏ بن مطلب شیبانى و جمعا پانزده نفر و افرادى دیگر از قبیل بزرگان.

کلام بزرگان در مورد شیخ

ثقه الاسلام با چهار سفیر و نماینده خاص حضرت امام زمان (عج) که در طول غیبت صغری ، 69 سال رابط بین آن حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود .

با وجود اینکه آن چهار نفر از محدثان بزرگ شیعه به شمار می رفتند اما کلینی مشهور ترین شخصیتی بود که در آن زمان میان شیعه و سنی از احترام ویژه ای برخوردار بود

در تائید این سخن می توان به نظرات برخی از بزرگان و متفکران در شان و منزلیت ایشان بیان کنیم :

- نجاشى مى گوید : او در زمان خود ، شیخ و پیشواى شیعه در شهر رى بود و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.

- ابن طاووس می گوید: توثیق و امانت شیخ کلینى مورد اتفاق همگان است.

- ابن اثیر صاحب کتاب الکامل فی التاریخ می گوید : او به فرقه امامیه در قرن سوم ، زندگى تازه اى بخشید و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.

- محمد تقى مجلسى می گوید : حق این است که در میان علما شیعه مانند کلینى نیامده است و هر کس در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند ، در مى یابد که از جانب خداوند مورد تایید بوده است.

- شیخ طوسی: او مورد اعتماد و آگاه از روایات است.

- محمد باقر مجلسی : کلینی را همه گروه های مردم پذیرفته اند و خاص و عام را ستوده اند.

وفات شیخ کلینی

ثقه‏ الاسلام کلینى این محدث عظیم ‏الشأن پیشین که در دنیاى آن روز چشم و چراغ شیعه و سند افتخار دانشمندان بغداد، اعم از خاصه و عامه بود پس از آن همه رنج و کوشش و تألیف و تصنیف و رواج و رونق مکتب خردپسند اهل ‏بیت عصمت و طهارت (ع)، سرانجام پس از تلاش در راه ثبت احادیث و روایات در شعبان سال 329 ه.ق که مصادف با مبدأ غیبت کبراى امام زمان(عج) بود در بغداد وفات یافت و نه تنها شیعیان بلکه پیروان دیگر مذاهب اسلامی را سوگوار و بغداد را با رفتنش یکپارچه غرق ماتم کرد.

آرامگاهش امروز در ناحیه شرقى نهر دجله ، کنار جسر (پل) قدیم بغداد، معروف و زیارتگاه مسلمانان است .

ابو قیراط محمد بن جعفر حسنی یکی از بزرگان بغداد بر پیکرش نماز خواند و شیعیان با دلی پر اندوه پیکر مقدس او را در باب کوفه بغداد در نزدیکی پل به خاک سپردند.

منبع: رحماء

در سوگ سپیده

نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه ی حق و شفیعه ی حشر! پدر و مادرم فدای پینه ی دست هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.

غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.

وصله های چادر و بوریای خانه ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی ات بودند و بانوان برگزیده ی حق ، رفت و روب آستانه ی خانه ی اهل بیت(ع) را تمنا می کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.

همه ی قصرهای جنت و تمام گهرها و آذین های باغ بهشت، ذره ای از غبار خشت خانه ات هستند و هستی، جلوه ی یک سجود سالکانه ی تو. اگر نبودی، افلاک و آفریدگان به وادی حیات نمی رسیدند.
 

ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش!

سلام بر غمگنانه ترین روایت ولایت! امروز جان علی از تن مفارقت کرد، گرد یتیمی بر رخسار مهسای زینب نشست، موسم تنهایی حسن فرا رسید، حسین از همین لحظه، کربلایی شد و طلیعه ی عاشورا بر صحیفه ی راز، تابید. ای مهدی موعود، ای آخرین حجت یار! تو شاهدی که مادر سادات را شبانه به جانب مزاری ناپیدا مشایعت کردند و پیکر زخمی شقایق باغ ولایت را به آغوش خاک سپردند و علی بی یاور شد. ای قائم آل یاسین، ای شمس بنی هاشم، ای برپا کننده ی قسط ، ای احیاگر عدل علی! ذوالفقار قیام از نیام برآور و روا مدار که چنین، امواج غم بر دریای دل شیعه بیفزایند.

اینک در شعاع آفتاب خرداد، اندوهی سترگ بر شکوفه های قلب شیعه سایه گستر شد. ستاره ی امید نبی بر خاک فتاد و موج دریای دل علی به ساحل فرقت رسید و برترین آشنای عرشیان بر فراز دست سپیداران در سیاهی شب به ضیافت سرخ لقا نایل شد.
مادر، چه غریبانه از دیار عاطفه ها هجرت کرد و در مشایعتش مرغ دل تا فراسوی آسمان کوچید. معتصمین شیطان، تلخی شوکران فراق را در کام یاران سپیده ریختند. واحسرتا! مهتاب نیلی شفاعت به محاق نشست و طوبای رعنای ولایت و آذین صحیفه ی شهادت، پای به معراج نهاد و سایه ی همای عنایتش را از ماسوا برچید.

امروز از سیمای یاس ها و نسترن های بهاری، نکهت غم می خیزد. امروز شقایق های دشت بی قراری، سیاهپوش زهرای آل یاسینند و از سمت آبی دلدادگی، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شیعه رسیده و بارش اشک و تراوش زمزم عشق و ریزش آبشار حرمان و رویش غنچه های درد و داغ، منظر بهار غمند و عندلیب عاطفه را به نغمه ی فرقت فرامی خوانند.

یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا!
 

امروز صبای سوزدل ها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید و عطر یاسمن های اندوه در کوچه های ارادت پیچید. سلام عاشقان بر غریب مدینه. امروز تمام راه های آسمان را به سوی مدینه گشوده اند و راهیان سبز سلوک به تنهایی مزار یار می اندیشند. آنک، در رثای گوهر گمگشته ی علی، ریزش الماس اشک را شاید و تراوش یاقوت آه. آنگاه که شمشاد شیدای ولایت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه ی اشتیاق خشکید و ماه امید، هجرت کرد. چه شباهنگام دلتنگی بود و چه سپیده ی سیاهی! تمام خورشیدهای شعف، یکباره با غروب آشنا شدند. سیمای سپید زهره ی منظومه ی ولایت به سرخی گرایید.

فاطمه، معیار فضایل بود و اسوه ی سرآمدان عصمت و میزان محسنین. در فناکده ی خاک، افول کرد و در بقاسرای عرش، طلوع و تابندگی نمود. هنوز آوای شیوایش در گوش دل ها باقی است که همگان را به پارسایی و پایداری در ولایت علوی می خواند و خود،عامل نخست آن بود. آیین محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه یافت و امت از مرام زیبایش، مجد. فردای شیعه از دیروز شعله ناک آلاله ی شهید نبی، به روشنایی رسید و سوز سینه ی آسمانی اش، اقتدار و صبر حسین و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.

السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله! 


ما خاک پای یوسف گمگشته ی توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست. تمام شقایق های دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار می سوزند.
خدایا مباد که نسیان و غفلت ما، موعود عاشقان را دل آزرده سازد، که تمام حیات و نهضت ما برای یک تبسم ملیح اوست. سال هاست که دلتنگ غیبت و نهانی اوییم و نیک می دانیم که وجود جودآگینش حضور محض است و نهانی، از آن ماست.

یا فاطمة الزهرا، یا قرة عین الرسول!


پدر و مادرم فدای خاک قدوم گل گمگشته ات باد. نظر عنایت خویش از ما مگیر. ضعیفانیم و چه کسی به ما نظر کند جز مظهر سطوت رسول یار؟ تهی دستانیم و چه کسی احسان مان کند جز جلوه ی غنای دوست؟

یا وجیهةًً عند الله، اشفعی لنا عند الله!

سین گمشده !

شیرینی سمنو، عطر خوش سیب سرخ، سبزه های سبز با روبان
قرمز، تلألؤ دانه های سنجد، سیرهای سفید، سماق و سکه را که

بشماری حتی وقتی به قرآن و آیینه نگاه می کنی

هنوز انگار چیزی کم است!

 

مسابقه ثانیه شمارساعت برای رسیدن به تحویل که شروع  

می شود تازه یادت می افتد که سال قبل و سال های قبل تر هم 

چیزی کم آورده بودی

 

انگار رقص ماهی ها و برق سکه ها آن چنان مشغولت کرده بود که  

یادت رفت... 

 

یادت می آید که هر سال به خودت قول داده بودی

که تا عید سال بعد پیدا کنی گمشده ات را 

فراموش کردی...

 

برق اشک هایت که هویدا می شود از پشت همان پرده اشک،  

دیگر سکه ها برق نمی زند

 

یافته ای آن سین گمشده ات را...

همان سین اولین سلام سال

 

سلام بر مهدی

 

ای غایب از نظر، بگذار جواب سلامت، اولین عیدانه ام شود

آن هفت سین اهورایی بهار

موعود، با سلام تو تکمیل می شود

 

مهدی جان...

 

من اولین ضیافت عید را با سلام برشما آغاز کردم  

و اکنون این خانه دل من است که منتظر میهمان است

منتظر قدوم پاک و آسمانی شما... .


اللهم عجل لولیک الفرج (آمییین(