سلام پدر! روز میلادتان مبارک

ممنون که هنوز اجازه می دهید با شما نجوا کنیم. 

ممنون از اینکه باب خدمتگزاری به خود را برایمان نبسته اید. 

پدر عزیز! شاهد بودی که در این دو هفته تلاش کردیم که خود و دوستان را به شما پیوند بزنیم تا یادتان از خاطرمان نرود. 

که این اندک تلاش همه و همه به امید نگاه شما بود ... 

ای مهربان! مولاجان! با تمام آلودگی هایمان سخت است بر ما که صدای هر کس بشنویم جز شما. 


سخت است که هجوم دشمن را ببینیم به سوی تان... 

همه ی حرف ها را در یک جمله به قول قدیمی های خدمتگزار آستانت می گویم:

بیا بیــا که ســـوختم زهجـــر روی ماه تو

تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو  

در پناه صاحب الزمان(عج) باشید

1 روز مانده به سحری که اگر همت کنیم می تواند سحر دیدار باشد

 السلام علیک یا ربیع الانام و نضرة الایام  

  

پادشاه به -هر دلیلی- پدرش را به زندان برده بود ونبود پدر شده بود آغاز همه بدبختی ها و مشکلاتشان. 

از دست دادن زمین و بیماری مادر و فقر و هزینه های کمر شکن وخشک شدن لبخند بر لبانشان... 

تا اینکه پادشاه "بار عام" داد... 

هر که هر چه می خواهد به پادشاه بگوید تا برآورده اش نماید...

پسر رفت... 

از پادشاه زمین خواست٬ در خواست پزشک حاذق کرد٬ مبلغ زیادی پول گرفت اما... 

پادشاه شناخته بودش... 

گفت: مطمئنی خواسته ی دیگری نداری؟ 

چیزی یادش نیامد... تشکر کرد و رفت.... 

آن طرف تر وزیر صدایش کرد. 

از او پرسید: از چه زمانی این همه مشکل و سختی بر سرتان آوار شد؟

آهی کشید و گفت: از زمان زندانی شدن پدر... 

وزیر آن سو را نشانش داد و گفت نگاه کن چه می بینی؟ 

پسر رد انگشت وزیر را گرفت و نگاهش به ناگاه به نگاه پدر از پس میله های زندان افتاد... 

پنجه بر میله ها انداخته بود و پسر را می نگریست... 

وزیر گفت: اگر آزادی پدرت را می خواستی همه ی مشکلاتت را حل کرده بودی... 

 *****

امشب شب نیمه شعبان است. شب میلاد پدر... 

خاکم به سر شود اگر امشب او نگاهش به دعای من باشد و من غافل شوم... 

یقین است که او نگاهش به دعای من نیست بلکه به اذن خداست... ولی امشب مرا جز دعای فرج وظیفه ای نیست. 

 دوستان من! امشب... شما را به خدا که بیدار باشید تا به صبح...

و آمدنش را از خدا بخواهید... که خدا قاضی الحاجات است

 

یا ابا صالح المهدی

 آقای من! ما را امر به تقوی کردید، و ما با همه وقاحت در منظر شما معصیت نمودیم،و در وفای به عهد مان پابرجا نماندیم. 

مولای من! نهی کردید ما را از اینکه در طلب معارف راهی جز طریق اهل بیت برگزینیم، و ما سر به هر کوی و برزنی زدیم و دل به هر صدایی سپردیم

امیر من! ما را امر به کثرت دعا بر تعجیل فرج نمودید، و ما باز کوتاهی کردیم، و قصور و کاهلی را به حدی رساندیم که زبان به گلایه گشودید که چرا شیعیان من برای ظهورم دعا نمی کنند؟

و شما ... 

همواره چونان پدری مهربان ما را سرپرستی نمودید و یادمان را از خاطر نبردید که اگر جز این بود بلاها ما را فرا گرفته بود و دشمنان ما را ریشه کن کرده بودند

پس به عطوفت و بزرگواریتان ببخشید بر ما این همه قصور و بی معرفتی را

و اینک در سالروز ولادتتان با امّید به رحمت بی انتهای شما، دوباره گردهم می آییم تا در این عید که آغاز سال مهدوی ماست، حیاتی نو از سر گیریم، و جبران کنیم هر آنچه به ایمانهای ضعیف تر از بال پشه مان، شما را آزرده ایم. امید آنکه، دستان خالی مان را بگیرید و از سرچشمه ولایتتان سیراب مان گردانید، هچنانکه خود رهنمون ما بوده اید به سوی این چشمه

موعد: سه شنبه / چهارشنبه / پنجشنبه 13,14,15 تیرماه از ساعت 21 الی  23:30

 

میعاد: سه راه امین حضور خیابان دیالمه بالاتر از مسجد المهدی (عج) حسینیه جواد الائمه (ع