یک نکته ازاین معنا ۲

خانه های کوچک را چه جوری خراب می کنند برج های بلند را چطور؟

و کدام راحت تر است و کدام دشوارتر؟

بیچاره کارگر باید کلنگ خود را برداشته و به پشت بام برود و با چه زحمت و رنج و خطری خشت

خشت پائین بریزد، اما برای تخریب یک برج هیچ حاجت به چنین زحمت هایی نیست، بلکه

مقداری مواد منفجره به پایه ها و ستون ها می بندند و آنگاه با یک کلید از راه دور راحت آن را به

زمین می زنند.

درست مثل آدم هایی که مثل برج خود را بالاو بلند می دانند، بیچاره ها چه راحت قابل تخریب

اند و یک شبه می شود کارشان را ساخت.

ندیده ای گاه با یک کلمه شان و شخصیت کسی از عرش به فرش می آید.

    پس خوشا به احوال آنها که کوچکی و تواضع و خشوع را پیشه خود می سازند،
چون  تخریب آنان به زحمت و خطرش نمی ارزد.


حسین دانش کوش

یک نکته ازاین معنا ۱

عصا، مادرزاد عصا نبود. شاخه ای بود سبز و خرم و نه در دست این و آن، بلکه بالای درخت بود و پربرگ و رو به رشد و چشم نواز، اما بیچاره از درخت که اصل او بود و هستی خود را از او داشت برید یا بریده شد و از آن پس، روز به روز خشک و خشکیده تر شد و چه زخم ها که از اره ها و رنده های نجاران دید و چشید و برای همیشه آلت دست و سرافکنده شد و به دست آدم های ناتوان و بیمار افتاد و همواره تحت فشار آنها قرار گرفت و عاقبت الامر هم یا خواهد شکست یا خواهد سوخت و یا از دور خارج شده و به دور افکنده می شود. ما آدم ها هم چیزی شبیه شاخه هاییم و آنچه داریم از خداست و تا با خداییم سبزیم و شاداب و پرطراوت و زنده ایم و پیوسته در حال رشد و روز به روز نیرومندتر و در یک سخن هر روزمان بهتر از دیروز خواهد بود.
    اما اگر خدای ناکرده اهل گناه و عصیان شویم سرگذشت عصا سرنوشت ما خواهد شد، یعنی خشک می شویم و آلت دست می شویم و هر روز در دست کسی می افتیم آن هم کسانی که: فی قلوبهم مرض، یعنی بیمار دل اند و چه فشارها و استرس ها و اضطراب ها که باید متحمل شد و دم هم برنیاورد، ذلیل می شویم و خوار وسرافکنده و روز به روز شکسته تر و آسیب پذیرتر و عاقبت هم در کام آتش خشم خدا برای همیشه خاک و خاکستر می شویم. پس هرچه هست در ارتباط با خداست و هیچ چیز برای انسان جای خدا را پرنمی کند. حافظ چه زیبا می گفت:

    باده و مطرب و می جمله مهیاست ولی  

      عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
    یعنی اگر خدا نباشد هیچ لذتی جای او را پرنمی کند.
      یا من یکفی من کل شیء و لایکفی منه شیء
    ای خدایی که جای همه چیز را پر می کنی اما هیچ چیز جای تو را پر نمی کند.

                                                                   حسین دانش کوش