صبحی دگر میآید ای شبزندهداران
از قلههای پرغبار روزگاران
از بیکران سبز اقیانوس غیبت
میآید او تا ساحل چشم انتظاران
آید به گوش از آسمان این است مهدی !
خیزد خروش از تشنگان این است باران !
با تیغ آتش می درد آن وارث نور
در انتهای شب گلوی نابکاران
از بیشهزاران عطرهای تازه آید
چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
آهنگ میدان تا کند او باز ماند
در گرد راهش مرکب چابکسواران
آیینهی آیین حق ، ای صبح موعود !
ماییم سیمای تو را آیینهداران
دیگر قرار بی تو ماندن نیست در دل
کی میشود روشن به رویت چشم یاران ؟
مرحوم سیدحسن حسینی