تعریف فصاحت و بلاغت: تعریف فصاحت: کلام فصیح کلامی است که روان و رسا باشد و کلمان آن، آن چنان مرتب شده باشد که از هر گونه پیچش و مشکل و گرههای کور خالی باشد و عبارات آن زننده نباشد و کلمات دارای تنافر و ضعف تألیف و تعقید لفظی و معنوی خالی باشد.[8] |
کلام بلیغ عبارت است از: آوردن کلام مطالبق با مقتضای مقام و حال مخاطب به شرط فصاحت، زیرا مقامات و حالات مخاطب مختلف است مثلاً اگر مقام اقتضاء تأکیدی کند کلام را با تأکید بیاورد و اگر مقتضی خلوّ از تأکید است خالی از تأکید بیاورد.[10]
فصاحت و بلاغت قرآن: تعابیر قرآن اعم از حروف و کلمات، اعراب جایگاه خاصی دارد، به طوری که اگر هر تعبیری از تعابیر قرآن بخواهد جایگزین با تعبیر مشابه آن شود و یا حذف گردد فصاحت و بلاغت آن دچار خدشه میشود، لذا امتیاز قرآن یا دیگر کتب در این است که هر کلمه و عبارتی در جای خودش واقع شده، از دیگر لطائف قرآن گزینش الفاظ مناسب، روانی و بلاغت آنها است که تلفظ قرآن را روان میکند، قرآن اسلوب ویژهای دارد که نه نثر است و نه شعر. بلکه اسلوب ویژهای است، ضمن آن که تمام محاسن شعر و نثر را دارا است. قرآن ارای تمام ویژگیهای ادبی است که در بحث آینده به بعضی از آنها اشاره میکنیم.[11]
مورد اول
آیه «و لکم فی القصاص حیوة»؛[12] که در مورد فلسفه قصاص در مقایسه با مثل مشهوری که در این مورد وجود دارد فصاحت و بلاغت قرآن معروف میشود. عربها در این باره میگویند: القتل انفی للقتل، امتیازاتی که این آیه قرآن بر این جمله دارد بعضی از آنها عبارتند از:
1. حروف فی القصاص حیوة از جمله القتل انفی للقتل کمتر است.
2. تعبیر قصاص در آیه حساب شده است زیرا هرگونه قتلی نافی قتل دیگر نیست بلکه چه بسا قتلی که خود موجب قتل دیگری شود، مثل این که کشتاری از روی ظلم صورت گرفته باشد، بنابراین قتلی که موجب حیات است یک قتل خاص است که از آن تعبیر به قصاص میگردد.
3. آیه مراد خویش را به صورت جامعتر و کاملتر بیان کرده است، زیرا قصاص هم قتل را شامل میشود و هم جرح و قطع عضو را، در حالی که در مثل عرب تنها مسأله قتل عنوان گردیده است.
4. جمله عرب کلمه القتل تکرار شده و عدم تکرار (حتی اگر وجود آن مخلّ به فصاحت نیز نباشد) از تکرار بهتر است.
5. آیه دارای صنعت بدیعی است چرا که در یکی از دو چیز یعنی فناء و مرگ را ظرف ضد دیگر قرار داده است و با آوردن کلمه «فی» بر سر قصاص آن را منبع و سرچشمه حیات دانسته است.
6. فصاحت کلمات آن گاه آشکار میگردد که در کلمه توالی حرکات وجود داشته باشد، در این صورت زبان در حال نطق به خوبی به حرکت در میآید برخلاف جایی که در کلمه بعد از هر حرکت سکونی وجود داشته باشد و این اختلاف در مقایسه آیه با مثل به خوبی پیدا است.
7. جمله القتل انفی للقتل در ظاهر کلامی متناقض است چرا که چیزی نافی خویش نمیتواند باشد.
8. آیه از تعبیر به قتل که لفظی خشن بوده و بوی مرگ و فنا میدهد خالی است، و در عوض همان معنا را با جاذبهای که در لفظ «حیوة» نهفته است بیان میکند.
9. بیان آیه مبتنی بر اثبات است و بیان مثل مبتنی بر نفی است و واضح است که اثبات بر نفی برتری دارد.
10. لفظ قصاص به امر دیگری نیز که مساوات باشد اشاره دارد و در واقع قصاص خبر از عدالت میدهد که این معنا از مطلق قتل فهمیده نمیشود.[13]
مورد دوم
«و قیل یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی»؛[14]
نکات ادبی زیادی در این آیه وجود دارد از جمله:
1. حذف فاعل و آوردن فعل به صورت مجهول «قیل» که به عنوان تعظیم حذف شده چون غیر از خدا فاعلی تصور نمیشود.
2. مخاطب قرار دادن «ارض» با آن که ارض از ذوی العقول نیست و نزد ما مردم قابل خطاب نمیباشد.
3. مطابقت میان ارض و سماء که معمولا در ردیف همدیگر قرار میگیرند.
4. مراعات سجع در ابلعی و اقلعی.
5. نسبت دادن حال را به محل که گفته و یا سماء اقلعی؛ یعنی ای آسمان از جا بر کن (باران خود را نگه دار).
6. جناس غیر تام در ابلعی و اقلعی. 7. ایجاز و اختصار کلام.
8. موازنه در جملات کوتاه آیه.
9. حسن تقابل معانی جملات که جوشیدن آب از زمین باریدن باران و فرو رفتن آب در زمین است.
10. ائتلاف الفاظ. 11. انسجام الفاظ با همدیگر.
12. ترصیع. 13. استعاره
14. شبه اشتقاق در قضی الامر و غیض الماء. 15. هماهنگی خاصی که در آیه وجود دارد.[15]
ادامه دارد....