اعجاز بیانی قرآن 1

قرآن از جهات مختلفی معجزه است یکی از موارد اعجاز قرآن جنبه فصاحت و بلاغت آن است، آیات تحدی که تمام انسانها و جنیان را به مبارزه طلبیده است یکی از موارد تحدی قرآن مسأله فصاحت و بلاغت آن است زیرا قرآن زمانی نازل شد که عرب در باب فصاحت و بلاغت به کمال خود رسیده بود در چنین فضایی بود که آیات قرآن به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شد و مردم عرب با آن قدرت فصاحت و بلاغتی که داشتند آنها را به تحدی با قرآن دعوت کرد، زیبایی و رسایی و شیوایی آیات به حدی اعجاب آور است که تمام شاعران و سخنوران و ادیبان را با آن قدرت زیاد خود به بهت وا داشت و آنها مجبور شدند به ناتوانایی خود در مقابل قرآن اعتراف کنند.

اعترافات:

ولید بن مغیره مخزومی شخصی است که در میان عرب به حسن تدبیر مشهور بود او را گل سر سبز قریش مینامیدند پس از نزول آیات اولیه سوره مبارکه غافر، پیامبر در مسجد حضور یافت و این آیات را در حالی که ولید در نزدیکی آن حضرت بود قرائت فرمود. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود بار دیگر نیز آیات را قرائت فرمود، ولید بن مغیره از مسجد خارج شد و در مجلسی از طائفه بنی مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن گفت: به خدا سوگند از محمد سخنی شنیدم که نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به سخن جنیان، گفتار او حلاوت خاصی دارد و بس زیباست. بالای آن (نظیر درختان) پر ثمر و پائین آن (مانند ریشههای درختان کهن) پر مایه است، گفتاری است که بر همه چیز پیروز میشود و چیزی بر آن پیروز نخواهد شد.[1]
ابن ابی العوجاء و ابوشاکر الدیصانی و عبدالملک البصری و ابن المقفع در مسجد الحرام جمع شده بودند و حجاج را مسخره می
کردند و به اسلام و قرآن طعنه میزدند، ابن ابی العوجاء گفت: ما چهار نفر هستیم بیائید هر یک از ما یک چهارم قرآن را نقض کند و اگر قرآن را نقض کردیم دین محمد را هم باطل کردهایم و اسلام از بین می
رود لذا توافق کردند که در سال آینده در همین مکان جمع شوند و آثار خود را بیاورند، سال آینده آمدند ولی چیزی همراه خود نیاوردند.
ابن ابی العوجاء گفت: از آن موقع که از این جا رفته
ام در این آیه که می
گوید: فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نجیاً[2]، فکر کردم و نتوانستم در فصاحت و بلاغت مثل آن بیاورم و این آیه مرا به طور مشغول کرده بود.
عبدالملک گفت: من هم از آن موقع که از پیش شما رفتم در این آیه تفکر می
کردم: یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ[3]، و نتوانستم با آن مقابله کنم.
ابو شاکر هم گفت: از آن موقع که از این جا رفتم در این آیه تفکر می
کردم: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا[4]، و نتوانستم مثل آن را بیاورم.
ابن مقفع گفت: این قرآن از جنس کلام بشر نیست و از آن موقع که رفته
ام در این آیه تفکر کردم: وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ[5].[6]
طفیل بن عمرو رومی که مردی شاعر پیشه و با اندیشه و از اشراف عرب بشمار می
رفت عازم خانه خدا گردید کسانی از قریش به گرد او آمدند تا او را از حضور و شنیدن سخن پیامبر باز دارند، می
گوید محمد را در مسجد یافتم، سخن او را شنیدم و خوشم آمد به دنبال او روانه شدم و با خود گفتم وای بر تو گوش فرا ده اگر سخن راست گفت بپذیر و اگر نادرست بود ناشنیده بگیر، در خانه به خدمت او شتافتم و عرضه داشتم آن چه داری بر من عرضه کن. او اسلام را بر من عرضه کرد و آیاتی از قرآن برای من تلاوت نمود به خدا سوگند چنین سخنی شیوا و جالب نشنیده بودم و مطالب ارجمندتر از آن نیافته بودم از این رو اسلام آوردم و شهادت به حق را از دل و جان بر زبان جاری ساختم.[7]
اعترافات و اظهار عجز ادیبان و سخنوران عرب بیش از آن است که در این مختصر آورده شود لذا به همین مقدار بسنده می
کنیم.  

                                                                                          ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد