وجوهِ مختلفِ معجزه بودن قرآن ۲

وجه تمایز قرآن نسبت به سایر معجزات

به طور کلی این کتاب 3 امتیاز بر تمام معجزات پیامبران پیشین و حتی سایر معجزات خود پیامبر اسلام دارد:

1. قرآن مرز (زمان) و (مکان) را در هم شکسته.

کارهای اعجاز آمیزی که از پیامبران پیشین نقل شده عموماً در دایره ی معینی از زمان و مکان قرار دارد، مثلاً اگر حضرت عیسی علیه السلام در گاهواره سخن می گوید یا اینکه موسی علیه السلام از دریا می گذرد این امور خارق العاده در مدار معینی از زمان و در برابر عده ی خاصی صورت گرفته، بنابراین برای کسانی که شاهد و ناظر این جریانات نبوده اند، جنبه ( حسی ) نداشته است.

اما قرآن این دو اشکال [ دایره ی محدود زمانی و مکانی] را نداشته، ما از قرآن همانطور استفاده می کنیم که یاران پیغمبر استفاده می کردند؛ بلکه  گذشت زمان و  پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم استفاده ی بیشتری از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائیم.

همچنین فاصله های مکانی نمی توانند تأثیری در وضع اعجاز قرآن داشته باشند، کسانیکه در حجاز زندگی می کردند به قرآن نزدیکتر از کسانی که در ایران و روم زندگی می کردند، نبودند.

2. یک معجزه روحانی

امور خارق العاده ای که از پیامبران گذشته دیده شده، معمولاً جنبه ی جسمانی داشته است. زنده کردن مرده -شفای بیماران غیر قابل علاج و ... و همه جنبه جسمی دارند. و در حقیقت چشم و گوش انسان را تسخیر می کنند.   ولی الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمول ترکیب یافته آنچنان معانی بزرگ در بر دارد که  در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند. این معجزه ای است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسانها سر و کار دارد.

3. یک معجزه ی گویا

پیامبران پیشین همیشه همراه  معجزات خود  بودند و برای اثبات اعجاز آنها مخالفان  را دعوت به مقابله به مثل می کردند؛ در حقیقت معجزات آنها خود  زبان  نداشت و گفتار ایشان آن  را تکمیل می کرد؛ ولی قرآن یک معجزه گویاست. خودش به سوی خود دعوت می کند. لذا پس از وفات پیامبر « صلی الله علیه و آله» همچون زمان حیات او به دعوت خود ادامه می دهد.

چرا و چگونه قرآن ساخته ی فکر بشر نیست؟

این مسائل برای هیچ کس جای تردید نیست که:

الف) پیامبر اسلام از یک محیط عقب افتاده در تمام جهات که آن را یک محیط لااقل نیمه وحشی باید محسوب نمود، قیام کرد.

ب) سرزمین حجاز حق داشت یک محیط عقب مانده و فراموش شده باشد زیرا چیزی که مایه ی پیشرفت و ترقی بود در آن یافت نمی شد،  قسمت اعظم آن را ریگستان خشک و سوزانی تشکیل می داد که نه آب داشت و نه قابل کشت بود.  این محیط به قدری متروک بود که حتی جهانگشایان بزرگ دنیا مانند، رامسیس دوم و اسکندر مقدونی از تصویر آن چشم پوشیدند چون به مشکلاتش نمی ارزید.

اسلام از چنین محیطی طلوع کرد و همین محیط مهد پرورش قرآن بود.

ج) پیغمبر اسلام درس نخوانده بود، یعنی اصولاً در آن محیط، درسی وجود نداشت که بخواند . اگر کسی تنها خواندن و نوشتن می دانست دانشمند آن محیط محسوب می شد! و به فرض اینکه پیامبر اسلام خواندن و نوشتن را فرا می گرفت؛ کتابی در آن محیط پیدا نمی شد تا مطالعه کند، جز اساطیر و افسانه ها.

سفرهای محدود پیامبر به خارج از حجاز هم، به قدری کوتاه و پرزحمت بود که جائی برای این احتمال باقی نمی گذارد که ایشان در (خارج) تحصیل کرده باشند.

به علاوه چگونه ممکن است کسی در چنان محیطی که شخص با سواد در آن خیلی کمیاب است درسی خوانده باشد و انگشت نما نشود؟! و چگونه تصور می شود چنین کسی با کمال صراحت در برابر تمام مردم بگوید: من درس نخوانده ام  و (اُمی ) هستم و کسی به او اعتراض نکند؟!

قرآن روی کلمه (امی) یعنی (درس نخوانده) در مورد پیامبر به طور مکرر تکیه کرده است.

چنین پیامبری از چنان محیطی برخاست و کتابی آورد که  وضع آن محیطِ تاریک، آشفته و پرهرج و مرج را بکلّی دگرگون کرد. 

                                                                           ادامه دارد.... 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://md-meshkat.blogsky.com

جالب بود

مرسی از توجه شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد