10 روز... به عید و شادی و سرور باقی است

جمعه هشتم ذی الحجّه سال 10 هجری قمری، 20 اسفند

سال 10 هجری شمسی، 8 مارس سال 632 میلادی 

     امروز روز تَرْویه است. ترویه به معنای ذخیره کردن آب است و چون باید برای توقّف در عرفات و بیتوته در مشعر الحرام و نیز اعمال خاصّ مِنا، حجّاج به فکر ذخیره آب باشند، از این رو به آن روز «یوم التّرویه» گفته اند. این نام از حجّ ابراهیم و اسماعیل علیهما اسلام به یادگار مانده است؛ چرا که جبرئیل علیهما السلام به ایشان توصیه کرد تا برای عرفات و مشعر و مِنا آب با خود بردارند. در این روز از حجه الوداع بود که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به همراه تمامی همراهان از مکه خارج شدند و از راه مِنا به سوی عرفات رهسپار شدند.

     رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به هنگام احرام بستن در ذوالحُلَیْفه شترانی را به عنوان قربانی با خود آورده بودند. از همین رو، بعد از اتمام طواف و سعی در مکه همچنان تا اعمال عرفه و مِنا در احرام باقی ماندند. امیر مؤمنان علیه السلام و دیگر کسانی که قربانی با خود داشتند نیز، چنین کردند، اما کسانی که قربانی با خود نداشتند و همگی در مکه از احرام خارج شده بودند – به غیر از تعدادی به ظاهر مسلمان که به تکلیف عکل نکردند – امروز دوباره به قصد حجّ تمتّع احرام بستند و در کنار پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به راه افتادند.

     مکه، در واپسین ماه های عمر رسالت، یاد آور خاطرات شیرین از سال های آغازین دعوت نبوی است که در آن، پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم همانند این سفر، به ابلاغ وصایت علوی مأمور بودند. در دعوت نزدیکان خود، دست امیر مؤمنان علیه السلام را – در حالی که عمر آن حضرت حدّاکثر سیزده سال بود – گرفته، فرمودند:

« إنَّ هذا أخی و وصیّی و خَلیفَتی فیکُم، فَاسمَعوا لَه وَ أطیعُوا»[1]

« به راستی که این – علی – برادر من، وصّی من و خلیفه من در میان شماست. پس بهسخنانش گوش فرا دهید و اطاعتش کنید.»



 -بحار الانوار / ج 18 / ص 163[1]

11 روز... به روز نجات حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش باقی است

پنج شنبه هفتم ذی الحجّه سال 10 هجری قمری، 19 اسفند

سال 10 هجری شمسی، 7 مارس سال 632 میلادی

مکه همچنان پذیرای میهمان عزیز خویش است و میهمانان بزرگ در بیم و اندیشه رسالتی که بر گردن دارد؛ از سویی باید که اعمال حج را مو به مو به انجام رساند و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند و از سویی دیگر، به بزرگترین و حسّاس ترین تکلیف خود در این سفر جامه عمل بپوشاند.

     چه چیز رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را این چنین اندیشناک کرده است؟ مگر از چه چیزی بیم دارد که این چنین از فرجام پیروان خود احساس خطر می کند؟ نیک بنگریم و در لا به لای خیل همراهان او بگردیم تا  دریابیم که کدام اندیشه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را می آزارد؟

    می دانیم که حضرتش به هنگام خروج ار مدینه به قصد مکه بیش از شصت قربانی به همراه داشت و کسانی نیز در قافله بودند که با خود قربانی به مکه آورده بودند. به فرمان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ، این گروه باید پس از انجام اعمال خود در مکه، تا سر بریدن قربانی در مِنا به حال احرام باقی می ماندند؛ اما تکلیف آنان که با خود قربانی نیاورده بودند نیز روشن بود. آنان می بایست بعد از سعی صفا و مروه از احرام خارج می شدند و برای عزیمت به عرفات دوباره احرام می بستند. این وظیفه و تکلیف آنان بود که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به آنان ابلاغ فرموده بودند.

     دریغا... بودند منافقانی که علیرغم تأکید پیامبرشان برای بیرون آمدن از احرام، جاهلانه در احرام باقی ماندند! آنان در پاسخ اعتراضات، بی ادبانه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را مخاطب قرار داده و گفتند: «روا نیست پیامبرمان در احرام باشند و ما به کارهایی مشغول شویم که با خروج از احرام بر ما حلال شده است.»[1] تو گویی این مناقان کور دل بیش از پیامبر خدا، از دین و تکلیف خبر داشتند و رأی خویش را بر امر خدا و رسول صلی الله علیه واله وسلم مقدّم می دانستند!

به راستی، این کج اندیشان چگونه در برابر دیگر تکالیف مهّم الهی سر تسلیم فرو خواهند آورد؟

روزهایی مهمّ و حسّاس در پیش است و پیام آور امین الهی باید که برای رسانیدن پیام کردگارش زمینه را آماده سازد. همین امشب است که صدای حضرتش گفتار جبرئیل را برای مؤمنان فریاد میکند: 

« خوشبختی واقعی و سعادت کامل و نیک بختی حقیقی، از آن کسی است که علی را زنده بودن و پس از مرگش دوست بدارند».[2]



 -بحار الانوار / ج21 / ص391[1]

 - بحار الانوار / ج 39 / صص 257 و 274[2]

12 روز... به روز عرضه ولایت بر اهل آسمان ها باقی است

چهارشنبه ششم ذی الحجّه سال 10 هجری قمری، 18 اسفند

سال 10 هجری شمسی، 6 مارس سال 632 میلادی 

     دومین روز اقامت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مکه پیش از عزیمت به عرفات است. امیر مؤمنان علیه السلام نیز به مکه آمده و از اعمال طواف و نماز و سعی فارغ شده اند. پس از دیدار پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ، امیر مؤمنان علیه السلام نزد سربازان و همراهان خود بر می گردند تا آنان را برای رسیدن به مکه فرماندهی کنند. آن حضرت در سفر خود به یمن مأموریت داشتند تا بخشی از جزیه مسیحیان نجران را، در قالب یک هزار دست لباس، از ایشان تحویل بگیرند و همراه بیاورند.

     امیر مؤمنان علیه السلام هنگامی که برای دیدار با پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم ،لشکر خود را در نزدیکی مکه گذاشته، خود به نزد پیامبر می شتابند، آن لباس ها را به جانشین موقّت خود می سپارد؛ امّا در بازگشت، متوجه می شوند که لباس ها در میان سربازان تقسیم شده و سربازان آنها را به عنوان لباس احرام بر تن کرده اند!

     این عمل بر علی مرتضی علیه السلام سخت گران می آید و جانشین خود را مورد باز خواست قرار    می دهند که: چرا چنین کرده است؟ وی می گوید:« سپاهیان اصرار کردند تا من این لباس ها را به امانت بدیشان بسپارم و پس از انجام حج باز پس گیرم.» اما حضرت امیر علیه السلام که چنین اختیاری برای آن مرد در بیت المال مسلمانان قائل نیست، همه لباس ها را از سربازان باز پس می گیرد و در مکه تحویل پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می دهد. 

عدالت و امانت علوی، همراهان حضرتش را خوش نمی آید. 

لذا به پیشگاه پیامبرشرفیاب می شوند و شِکوه می آغازند.پیامبر رنجیده از کردار و گفتار آنان، یکی از یاران خود را می طلبند و از او می خواهند که در میان این گروه شکوه گر بپا خیزد و پیام حضرتش را چنین ابلاغ کند:

« از بدگویی درباره علی دست بردارید و زبان در کام گیرید! او در اجرای دستور خداوند، 

بی پرواست و در کار دینداری اش سستی روا نمی دارد. »[1]



 -بحارالانوار / ج21 / ص385[1]